آیا به راستی میدانیم زندگی چیست؟!
آیا به راستی میدانیم زندگی چیست؟!
به چشمهای کودکان بنگریم و در این آیینههای شفاف، ببینیم که چقدر تاریک شدهایم! در این چشمها، همیشه نور حقیقتی است که برق میزند!
چشمهای کودکان چنان میدرخشند که انگار ستارگان را نزدیک خود میبینند، یا با فرشتگان حرف میزنند!
مدتی پیش که به یک کلینیک دندانپزشکی مراجعه کرده بودم، دختر بچهای 4 - 5 ساله کارتون جالبی را درباره یک موش و گربه چنان هیجانانگیز برای مادرش تعریف میکرد که از شدت خنده، به سختی میتوانست حرف بزند و معمولا با کمک مادرش که گاهی صمیمانه و شاد به یکایک ما مینگریست، جملاتش را به پایان میرساند! وقتی دخترک موضوع فیلم را بازگو میکرد، من و دیگران در آن سالن انتظار که بر صندلی نشسته بودیم و قبل از شنیدن داستان دخترک، راجع به طاقتفرسا بودن بیماریهای دندان حرف میزدیم، اکنون مشتاقانه به او توجه میکردیم و همگی با فراموش کردن مشکلی که داشتیم، کم و بیش آن مادر و کودک را در خندیدن همراهی میکردیم. در آن زمان به این فکر میکردم که من و بقیه کسانی که آنجا حضور داشتند، شاید هیچ کدام نتوانیم بگوییم که سعادت، چیز دیگری است! چیزی شادیبخشتر از این نشاط و صفای کودکانه در وجود انسانهای بزرگسال.
به چشمهای پر فروغ کودکی خردسال از نزدیک نگاه کن، با او گفتوگو کن و بگذار شادابی او به عمق وجودت راه پیدا کند. تو هم مثل او سرزنده و شاد به زندگی نگاه کن. در نگاه صادقانه کودکان، واقعیت زیبای فراموش شدهای را که اسمش دنیای بچههاست را میبینی و با لطافتهای ناپیدای روحت مانوس میشوی و مثل تمام کودکان که به خداوند نزدیک و مظهر حقیقتاند، از زندگی لذت میبری.