مراسم مرگ در کشور های مختلف
مرگ نه تنها یک اتفاق بیولوژیکی است که جنازه را مانند یک پسماندهای رها میکند که باید به آن رسیدگی کرد، بلکه مهمتر از آن، به دلیل باورها، نمادها، آیینها و شعائری که دارد یک اصل اجتماعی-فرهنگی به وجود میآورد. البته باید دانست که آیینها و مراسم، ادامه بلافاصل باورها هستند و مراسم خاکسپاری به طور خاص، از اشکال آگاهانه فرهنگی یکی از کهنترین، عامترین و در عین حال ناآگاهانهترین کارهای انسان به شمار می روند یعنی همان نیاز به غلبه بر رنج و اندوه مرگ و مردن.
***
در نوشتار حاضر تعبیرrite (آیین) به معنای انسان شناختی آن به کار رفته است. یک rite مراسمی است که در آن رفتارها، علایم (حرکات سرودست)، ژستها و حالتها، کلمات یا سرودهها، اشیایی که ساخته، تخریب یا مصرف می شوند همگی واجد ویژگیها یا قدرتهایی هستند که میتوانند تاثیرات خاصی ایجاد کنند. بررسی بقایای آیینهای خاکسپاری سه چیز را نشان میدهد: نخست آنکه این باور وجود دارد که آنها بر آینده شخص متوفی، استحاله و دگردیسی جنازه و سرنوشت شخص حاکم هستند. دوم آنکه، آنها به خویشاوندان و سوگواران نزدیک متوفی نیز توجه دارند که باید به آنها دلداری داد و آرامشان کرد و سوم اینکه، آنها در تجدید حیات گروهی شرکت می کنند که در اثر مرگ یکی از عزیزانشان متالِّم شدهاند. غالبا در جوامع سنتی در آفریقا و آسیا (خاصه در چین) آیینهای خاکسپاری همانند یک نمایش یا تئاتر همراه با پانتومیم، رقص، موسیقی و حتی دلقک بازی اجرا می شود. آیینهای خاکسپاری آنچنان اهمیت دارند که حضور شرکتکنندگان یک تکلیف محسوب میشود.
زمانهای اصلی آیینهای خاکسپاری
آیینهای خاکسپاری شامل مراسمهای متعددی میشود. این آیینها در برخی قبایل و مناطق چهار مرحله اصلی دارد. در مرحله اول میگویند که متوفی بیمار است. او را میشویند، لباس میپوشانند و آرایشش میکنند و حتی به مدت یک سال از آن پرستاری و مراقبت میکنند. سپس نوبت مراسم دوم میرسد که حدود 5 تا 7 روز طول می کشد و با قربانی، سوگواری، نغمهسرایی و رقص همراه است. این مرحله نشانگر گذر دشوار از زندگی به مرگ است و با خاکسپاری موقتی در خانه پایان مییابد. طی دوره میانی، جشنها افزایش مییابد و سرانجام مراسم نهایی برگزار میشود که مستلزم چندین ماه آمادگی است که طی آن کفن، سنگ قبر و از همه مهمتر مجسمه یا تمثال متوفی(که تائوتائو نام دارد) تهیه میشود. در نهایت نیز متوفی آن سوتر از خانه دفن می شود. سلسله اعمال مربوط به خاکسپاری و تدفین بعضا حالتی رسمی و مقرراتی به خود میگیرد. این قضیه را بهطور خاص در تائوئیسم چینی میتوان دید که در آن بخش اصلی آیین خاکسپاری به انعقاد عهد و پیمان با خدایان اختصاص مییابد. از جمله پیمانهای شایان ذکر میتوان به این موارد اشاره کرد گفتگو با نیروها و قوای آسمانی به منظور تعیین روز و محل مناسب برای انجام مراسم خاکسپاری؛ کسب امتیاز برای متوفی (که کونگ تِه نام دارد)؛ تقدیم هدایا برای ارواح سرگردان( که پوتو نامیده می شود) و انجام شعائر برای آزاد کردن روح. با وجود این، به منظور تعیین زمانهای اصلی مراسم خاکسپاری، انسانشناسان از فرمول هرچند نادرست خاکسپاری دوگانه استفاده میکنند که حاکی از آیینهای جدایی است و در پی آن فواصلی وجود دارد که از چند هفته تا چند سال به طول میانجامد و پس از آن آیینهای بازگشت صورت میگیرد که به سوگواری پایان میدهد.
آیینهای عزلت
در غالب جوامع سنتی، گذار از فساد (مرگ) تا تبدیل شدن به کانی دو زمان اصلی را در مراسم تدفین تشکیل میدهد. تدفین نخست یا آیین جدایی، عبارت است از کشتن مرده، به تعبیر دیگر، کشتن آنچه در شخص متوفی زنده میماند، این کار با گسستن پیوندهای عاطفیای انجام میگیرد که متوفی را به جامعه پیوند میدهد. زمانی که جنازه در حال تلاشی، تجزیه و فساد است بسیار خطرناک و آسیبپذیر است. دو تلقی که در عین تناقض، مکمل هم نیز هستند، رفتار زندهها را نسبت به متوفی جهت میدهد: نگرانی و طرد که در قالب نمادین و واقعی طبق دیدگاهی که در هر گروه قومی متفاوت است، نشان داده شدهاند.
نگرانی بلافاصله پس از مرگ آغاز می شود و رنگ ترس و تاسف دارد. به شخص متوفی غذا داده میشود، زنگهایی به صدا درمیآید تا ارواح شر را دور کند، جنازه شسته و تطهیر و از آن مراقبت میشودک. خاصه اگر بدن به مدت زیادی در حالتی خاص قرار بگیرد (از سه تا دوازده روز در میان مایوهای آسیای جنوبشرقی). جنازه را در پوششی قرار میدهند، سوراخهای طبیعی مسدود میشوند و از همه مهمتر شب عزا را تدارک میبینند. این زمان میتواند زمانی برای پیوند مجدد و عملی شعائری در سطحی وسیع باشد. برای موئاریهای نیوزیلند این مراسم یک مراسم بسیار تاسفبار و اندوهناک و زمان اصلی آیین خاکسپاری است که با نوحه، گریه، سوگواری و بسته به بخت و اقبالِ متوفی غذاهای نذری همراه است. اینکاهایِ پِرو افزون بر غذاهای مختلف به بازی تاس هم میپردازند که با نمادپردازیهای بسیار پیچیده همراه است. فرض بر این است که نتیجه این بازی روح متوفی را به سمت ملکوت هدایت میکند یعنی در واقع به روح او کمک می کند که به سمت ملکوت هدایت شود. شخص متوفی با اثر گذاشتن بر روند بازی یعنی بر نوع افتادن تاس در بازی مشارکت دارد که به این وسیله مشخص میشود که آیا متوفی به بازیکن حسننیت دارد یا سوءنیت. داراییهای متوفی طبق نتیجه بازی تقسیم میشود.
زمانی که که آخرین بزرگداشتها انجام شد، متوفی برای پیوستن به نیاکانش یا آمادگی برای حیات پس از مرگش دعوت می شود. برای غلبه بر تردید متوفی، چند روش به کار می رود. او را محکم میبندند یا مُثله میکنند (چشمش را درمیآورند یا پایش را قطع میکنند)، در زمان بازگشتن از مراسم با تغییر مسیر ناگهانی، او را گم میکنند، او را در پای یک کوه یا کناره خیلی دور از رودخانه قرار میدهند تا نتواند از آن عبور کند. برخی اوقات یک تمثال یا مجسمه در خانه به عنوان جانشین او میماند یا ممکن است نشانه سالگرد او باشد. چون فساد جنازه این خطر را دارد که جفتش در روستا پرسه بزند، بستگان او از محدودیتهای سوگواری تبعیت می کنند که آنها را خارج از حلقه اجتماعی قرار میدهد. هدف از این محدودیتها جدا کردن کسانی است که توسط فساد جنازه آلوده شدهاند. در هند، در میان توداها اصطلاح واحدی وجود دارد که همزمان ناظر به سه چیز است: جنازه، شرایط سوگواری و وقفه یا فاصله بین مراسم خاکسپاری اول و دوم. جملهای که یکی از روسای مائوری هنگام مرگ خطاب به پسرش میگوید، این مساله را روشن میکند. به مدت سه سال شخص شما باید مقدس باشد و باید جدا از قبیله نگه داشته شود. در تمام این مدت دستان من زمین را جمع خواهد کرد و دهان من کرمها را خواهد خورد. سپس سر من روی بدنم میافتد و مرا از خواب بیدار میکند، صورتم روشنی روز را نشان میدهد و شما آزاد ( در متن noa آمده) خواهید شد. بنابراین، هنگامی که فرآیند تبدیل شدن به کانی (خواه طبیعی و خواه مصنوعی و با سرعت) آغاز شود، این نشانه آن است که متوفی به سرنوشت پس از مرگ خود رسیده است. او آزمونهای مقدماتی را گذرانده و به نیاکان یا خدایان پیوسته یا شاید برای تناسخ و تجسد دوباره آماده شده است.
آیینهای بازگشت به جامعه و پایان سوگواری
تقریبا در تمامی جوامع سنتی، تدفینهای دوگانه برگزار میشود. پس از تاخیری که بین دو هفته تا ده سال ممکن است طول بکشد طبق سنت گروه قومی و منابعی که در اختیار خانواده است، مراسم اختتامیهای برگزار میشود که شخص متوفی را در سرنوشت و تقدیر جدیدش تثبیت میکند. مراسم و آیین بازگشت همانگونه که برای شخص متوفی برگزار میشود برای بازگرداندن سوگواران به گروه و جامعه نیز برگزار می شود: نظم دوباره برقرار شده و محدودیتها و ممنوعیتها مجددا احیا میشود. به طور کلی، استخوانها از زیر خاک آورده میشوند و دوباره به روش دیگری مطابق با سنتهای بومی مرتب، شسته، خشک و بعضا با گِلِ اُخری پوشیده میشوند و مانند اشیای بازمانده، درون جعبههایی قرار میگیرند و دفن میشوند. در آفریقای جنوب صحرا، سنت اخیر در میان قبایل بانتو زبان رایج است. این آیین استخوان که در مجموع آیین نیاکان نیز نامیده می شود در میان سرخپوستهای آمریکا، چین و جاهای دیگر رایج است و البته مشابههایی نیز در اروپا دارد. در واقع، مناسک مربوط به آیینهای خاکسپاری درجه دو که با تدفین پایان مییابد دو توجیه دارد: نخست، انتقال استخوانها به محل دیگر که روند تطهیر را تکمیل میکند و گویا زمین توسط جنازه فاسد، آلوده شده و باید استخوانهای پاک شده به محلی پاک منتقل شوند. دوم اگرچه خاکسپاری موقتی، هماره فردی انجام میشود اما تدفین نهایی غالبا جمعی و اشتراکی است. این رسم در میان سرخپوستان گوئاجیرو در ونزوئلا رایج است: سه سال بعد از مرگ، استخوانها مرتب و خشک میشوند، سپس درون یک خاکستردان بزرگ ریخته میشوند.
همراه با دومین مراسم خاکسپاری، سرنوشت متوفی مشخص میشود. در اصطلاح موسی های بورکینافاسو، مراسم بازگشت با این تعبیر توصیف می شود: «مرده را مجددا زنده کردن». از این به بعد غم و اندوه دیگر رنگ میبازد. دوره انزوا به سوگواری اجازه اختتام میدهد. در این مرحله، ممنوعیتها و محدودیتها برداشته میشوند. سوگواران پس از انجام استحمام های تطهیر و قربانی، به گروه و جامعه بازمیگردند. در نتیجه حمایت نمادین از استخوان، زندگی در هر سطح دوباره آغاز میشود. هم زندگی متوفی و هم زندگی گروهی که او از آن آمده است. زمانی که گوشت فاسد شده و نشانههای مرگ ناپدید شد، بقایای زوالناپذیر به همراه سمبلها و نشانههای آن کنار هم قرار میگیرند. مراسم تدفین میتواند به هر چیزی اهمیت و معنا دهد. مراسم خاکسپاری را میتوان به صورت مجموعه فرآیندهای ذیل مشاهده کرد: فساد، تبدیل شدن به کانی؛ عزلت سوگواران، بازگشت سوگواران؛ اهمیت یافتن جنازه و اهمیت یافتن بقایای متوفی.
در ویتنام این مناسک، انتقال زندگی نامیده می شود. جنازه در گوری که بر اساس قوانین هندسه آماده شده دفن می شود، در عین حال، روح روی لوحی قرار دارد که خود در جعبهای است و این جعبه در جعبه بزرگتری قرار می گیرد که به رنگ قرمز و طلایی است. یک جمله و عبارت ورودی باید روی آن نوشته شود: شرایط مرگ (اعم از محل، زمان، وسیله) معنای آیین را تعیین میکند. به عنوان مثال، شخص مرده بدکار را میتوان از آیین تدفین محروم کرد یا مراسمی مختصر یا پنهانی برای او برگزار کرد. او هیچگاه جزو نیاکان نخواهد بود. مقام، سن و سال و جنسیت نیز نقش تعیینکنندهای در تفصیل مراسم برای متوفی دارد.
برخی آیین های اصلی
تنها تعداد معدودی از آیینهای اصلی مربوط به مرگهای خوب (طبیعی) مورد توجه هستند، دلیل این امر نیز دو چیز است: یکی وجهه کمابیش عامشان و دیگری، عمق خیالپردازی ای که دارند.
حضور هنگام مرگ، تایید مرگ و پرسش از متوفی
اگر مردن، دور از خانه و یا به نحوی خشن انجام شود، معمولا در جوامع سنتی مرگِ بد نامیده میشود. این امر البته نه تنها به دلیل حالت تردیدی است که هشداردهنده است بلکه از این مهمتر آن است که امکان کمکرسانی به شخص متوفی وجود ندارد. سوگواری، ایجاد آرامش و امنیت و پرداختن به امور متوفی، تسلی دادن و کمک به مردن به همان دلیلی که به تولد کمک میشود یک امر ثابت، همیشگی و عام است. حصول اطمینان از اینکه متوفی، مرده است نیز اهمیت دارد. علاوه بر نشانههای عینی و مشخص از قبیل توقف تنفس و ایست قلب، میتوان یک روحانی، کشیش یا یک پزشک را خبر کرد. البته شیوههای دیگری نیز برای حصول این اطمینان وجود دارد بلافاصله پس از مرگ یک چینی، یکی از خویشان نزدیکش از بام خانه بالا رفته و روحش را به بازگشت فرامیخواند. اگر بازنگشت، دیگر تردیدی نیست که شخص مرده است. از نگاه برخی قبایل، متوفی، مرده نیست بلکه بیمار است، در میان تبتیها و مائوها، متوفی را باید آگاه کرد که او واقعا مرده است چون او (مرده) نمیداند که مرده است: «بیمار روی صخرهها افتاده است و صخرهها او را نمیتوانند تحمل کنند، او را روی علف ها قرار دادند اما علف ها نیز او را تحمل نکردند به همین دلیل است که ای شخصِ مرده! بیماری به تو رسیده است، زمین نتوانست بیماری را تحمل کند، بنابراین، بیماری به روح تو رسیده است». سپس با محبت و توجه بسیار آنچه را برای سفر بزرگ نیاز دارد به او توضیح می دهند: «بامبو برای برقراری ارتباط با بازماندگان یا خدایان، خانه چوبی( تابوت)، کفش های کنفی، الکل، غذا و خروسی که راه را نشان دهد. اعلان مرگ نیز از قوانین خاص و دقیقی تبعیت می کند. عزاداری زنان با گریه، طبل زنی و زنگ زنگوله همراه است و البته کارهای نمادینی مانند فرستادن پیک (پیامرسان) نیز از جمله کارهایی است که غالبا انجام میشود.
یکی از اعتقادات دیگر در جوامع سنتی آن است که جنازه همزمان زنده و مرده است. جنازه دیگر با صوت سخن نمیگوید بلکه با حالت خود صحبت میکند. همگان بدون هیچ تردیدی از او میپرسند که چرا مرده است یا بعضا از او درباره تمایلش درخصوص انتقال داراییهایش سوال میکنند. تنها کودکان صغیر و سفها از این مراسم فراری هستند «چون آنها نمیدانند چه بگویند». در میان قبایل دایولای سنگال، شخص متوفی که به میز تابوت بسته شده، توسط چهار مرد حفاظت میشود و آنها با چرخاندنِ جسد، از او سوال میکنند. اگر جسد در زمان پرسیدن سوال به سمت جلو حرکت کند، پاسخ مثبت است. اگر به عقب حرکت کند، پاسخ منفی است. اگر همانجا بیحرکت بماند، نشانه تردید است. در میان سومباهای بنین، حرکت از چپ به راست پاسخ "نه" را می سازد و حرکت از راست به چپ نیز پاسخ "آری" را میرساند. از نگاه سنوفوهای ساحل عاج، خم شدن یا لمیدن به سمت چپ نشانه موافقت و لمیدن به راست نشانه مخالفت متوفی است. برخی اوقات متوفی به روی یکی از حاضرین متمایل می شود تا نشان دهد که باید از او سوال شود یا اینکه حمل کنندگان باید برای ادامه مراسم تعویض شوند.
آماده سازی مرده برای خاکسپاری: مناسکِ تطهیر و مراقبت مادرانه
آیین خاکسپاری با دفن جنازه آغاز میشود که یکی از جوانب اصلی آن تطهیر است. این تطهیر مقدمهای نمادین برای تولد دوباره است. یکی از امور مقدس در میان یهودیان خاصه در اسلام که یک تکلیف الهی محسوب میشود عبادات است که مستلزم ارتباط با خداست و نه صرف یک عمل اجتماعی. آمادهسازی مرده برای دفن در جوامع سنتی و باستانی امری عام و دارای مقرراتی دقیق است. در میان سرخپوستان، خاصه در آنتیل و هایتی، این مناسک یادآور مناسک قابلههاست. با قرار دادن ظرف آب زیر بستر مرده، در واقع به صورتی نمادین منابع حیات را از نو احیا میکنند. باز میتوان مطمئن بود روح که بدن را ترک کرده در عدم ناپدید نمیشود و متوفی که پاک و مطهر شده در جهان دیگر مجددا متولد میشود.
در میان آگنی بورای ساحل عاج، بین نگهداری و پاکیزه کردن نوزاد و متوفی شباهتهایی وجود دارد. پیرزنی بدن عریان را روی زانوها میگذارد و سه بار پیاپی آن را با آب تطهیر و معطر می کند و کفن می پیچد. برای نوزاد، این شعار با آوازخوانی همراه است. تطهیر و شستشو با دست راست و از سرتاپا انجام میشود. اما در مورد متوفی این تطهیر با سکوت همراه است و با دست چپ و از پا تا به سر انجام میگیرد. این امر از آنروست که تولد، رسیدن و ورود است و تولد دوباره، هجرت. در روستاهای اروپا امر آمادهسازی مرده برای خاکسپاری را همچنان زنان انجام می دهند. آماده کردن مرده برای خاکسپاری، کاری مادرانه است. در میان مائوها، حولهای گرم را روی بدن مرده می مالند. سپس آن را در پوششی نو قرار می دهند و در نهایت نیز یک کیمونوی تزئین شد بر تن او می کنند. سر را در یک دستار می پیچند و کفشهایی چرمی که نوک آن خمیده است به پایش میکنند. بعضا تهیه این کفشها به عهده یکی از نزدیکان متوفی است. پوشاندن کفش به این دلیل است که متوفی برای انجام سفری طولانی به کفشهایی مناسب احتیاج دارد.
نمایش دادن متوفی: جنازه توقیف شده
جدا از نمایش تنبیهی (یا توهین به جنازه) در مورد مرگ بد، زمانی که شخص متوفای بی ارزش از آیین خاکسپاری محروم میشود، نمایش دادن جنازه نمایانگر پاکترین نیتها (در واقع ارزش دادن به جنازه) است. در جوامع سنتی که مرگ امری عمومی است کل جامعه را درگیر می کند و نمایش جنازه تقریبا یک قانون عام است. جنازه روی یک تخته یا تخت تدفین یا حتی روی یک تابوت قرار می گیرد و در فضای باز یا آویزان از درخت یا در وسط روستا روی یک داربست گذاشته میشود. این نوع اقدامات بسته به باورها و مناطق مختلف متغیر است. اما در اغلب آنها متوفی در هر وضعیتی که قرار بگیرد تمامی علایمی که نشان می دهد او از چه کارکرد اجتماعیای برخوردار بوده، همراه اوست. در سنگال، شخصی که از قبیله دیولا بمیرد طوری به نظر میرسد که او هنوز زنده است آنچنان که لباسهای زیبایش هنوز همراه اوست. مثلا اگر او شکارچی بوده تیر و کمانش با اوست یا اگر کشاورز بوده، بافه برنج و ابزارهای مخصوص کشت در کنارش است. شاخ و سر گاوی که او در دوران حیاتش قربانی کرده را کنار جنازه می گذارد تا نشان دهند که او فرد متمکنی بوده است. برخی اوقات متوفی را در میان رمه او نمایش میدهند. این رسم در میان کارامویونگ های اوگاندا و برخی سرخپوستان آمریکای شمالی رواج دارد. طول مدت نمایش متوفی به حسب ثروت او تفاوت دارد. در میان دایاک های برونئی این کار بین یک تا شش سال طول می کشد. رسم دیگر آن است که متوفی را از سر یا از پا به اسبی که به او تعلق داشته آویزان می کنند. نمایش متوفی کارکردی دوگانه داشته است. یکی اینکه به خود مرده نشان دهند که او برای خانواده محترم بوده که او را در بهترین حالتش نمایش می دهند و دیگر اینکه به او نشان دهند که او در نقشی که در گروه ایفا می کرده، الگو بوده است. تکریم متوفی از آن جهت است که او ماموریت خود را به انجام رسانده است. در میان قبایل توراجا هنوز هم برای مردگان طبقات عالیه از تمثال و مجسمه استفاده میکنند. این مجسمه که بر اساس ضوابطی کاملا دقیق از چوب گیاه درختِ نان ساخته می شود، باید تا حد امکان شبیه متوفی باشد. متوفی پس از آنکه در لباس مخصوص مرده قرار گرفت و به زیورآلات مخصوص مزین شد، تازه موضوع آیینهای متعدد میشود که در آنجا به نوبه خود زنده می شود و مهیای مردن می شود. در پایان یک مراسم طولانی، جنازه در کفن پیچیده می شود و روی تختهای گذاشته می شود که زیر آن تائوتائو( تمثال یا مجسمه متوفی) قرار دارد، سپس هر دو بر قربانی بوفالو نظارت و سهم خود را از آن دریافت می کنند. سرانجام زمانی که جنازه برای آخرین بار به گور بازگشت، نمادش به طور دایمی در نزدیکی گور نمایش داده می شود. در غرب امروز، جنازه مومیایی شده در حالتی در خانههای تدفین قرار می گیرد. این کار از طرفی، پناه دادن به کسی است که دیگر زنده نیست و از طرف دیگر، تسهیل امر سوگواری با حفظ تصویری بهتر از شخص راحل است: مامور کفن و دفن نشان مرگ را برای مدتی زنده نگه میدارد و این احساس را پدید میآورد که متوفی در کمال امنیت آرمیده است. نکته اساسی آن است که شخص متوفی باید برای خانوادهاش قابل شناسایی باشد (جنازه از ریخت افتاده، با جنازه مفقود تفاوتی ندارد). قطعیت مرگ متوفی، بسی آسانتر از عدم قطعیتی است که حول فقدان و سکوت او وجود دارد. از این جهت مراسم عزاداری هم برای متوفی و هم برای بازماندگان او تسکیندهنده و تسلیبخش خواهد بود. امر مقدس و نامقدس در اینجا به هم آمیختهاند. در اسپانیا اذکار و اورادی خوانده میشود. مردم از متوفی سخن میگویند چون سخن گفتن از او به معنای دوباره با او بودن است. اگر هم بعضا در مکالمات طنز و لطیفهای مطرح می شود این نه از روی بی احترامی به متوفی بلکه صرفا از سر برقراری ارتباطی خوشایند با اوست. این مراسمهای سوگواری در شکل افراطی آن تقریبا به شکل جشنهای چندروزه برگزار میشود. دلیل این امر آن است که در برخی روستاها همسایگان نزدیک نانی به نام تورتاس(بریُوش) میپزند که فقط در جشنها و عزاداریها خورده میشود. زمانی که عزاداران به ویژه زنان وجود دارند، بسیاری چیزها آسانتر می شود از جمله ابراز احساسات خالصانه و یکدست را از طریق مدحِ متوفی، دعوت به بازگشت در میان بازماندگان، بیان داغی که متوفی با رحلتش بر دل خویشان نزدیکش گذاشته و توصیههایی در مورد سرنوشت و زندگی پس از مرگ متوفی.
غذایی که به مرده می دهند
در برخی فرهنگها و میان برخی قبایل مانند آزتک ها مردم برای کمک به متوفی برای پیمودن سفری طولانی به همراه او غذا دفن میکنند. این غذا معمولا یک سگ کوچک چاق و یک بُز زرد مایل به قهوهای است. این آیین تقریبا در تمامی فرهنگها به چشم می خورد و ناظر به این باور عام است که این غذاها و هدایا توشهای است ضروری که به متوفی امکان می دهد تا در راه سفر به عالم نیاکان زنده بماند. قربانیهایی که همزمان به متوفی تقدیم میشود نیز همین نقش را البته به شکل نمادین ایفا می کند.
در عین حال، کار پسندیدهتری که انجام میگیرد غذای عامی است که تقریبا در همه جا در مراسم خاکسپاری میدهند. یک ضرورت عینی این کار را توجیه میکند آنهایی که برای تکریم متوفی و تسلی بازماندگان میآیند باید اطعام شوند. اهمیت این مراسم اغلب آن است که حالت جشن به خود می گیرد. در اکثر گروههای قومی، آیینهای مختصر در زمان مرگ انجام میگیرد و مراسم خاکسپاری تا زمانی به تعویق می افتد که برنج، شراب و گوشت قربانی به قدر کافی جمع نشود. در اسطورههای کهن، مشارکت شخص متوفی وجود دارد یک صندلی، یا بخشی از غذا (غالبا بهترین بخش غذا) برای او کنار گذاشته می شود. هدف از این رسوم مختلف، ایجاد حس یگانگی و نزدیکی با متوفی و متقاعد کردن بازماندگان از اینکه او به طور کامل نمرده است. در جوامع غربی، غذای مراسم خاکسپاری در واقع وسیله ای است برای تسکین آلام بازماندگان و تقویت پیوندهایی که آنها را در غیاب متوفی با هم متحد میکند. این غذا برای اجتماع زنده های گرسنه و پرچانه شبیه تولد است؛ اجتماعی که مرگ، آنها را جریحهدار و متالم کرده است. از حیث نمادپردازی، غذای مراسم خاکسپاری و در واقع راهی برای حفظ و نگاهداشت متوفی و بر همین اساس، جایگزینی برای مراسم آدمخواری است.
کنترل فساد
فساد جسد، توجیهی برای تمام آیینهای خاکسپاری است. از هر چیزی برای نشان دادن، پنهان کردن، قدغن کردن، کند کردن یا سرعت بخشیدن به (دفن)جنازه استفاده میشود. زیربنای اصلی تمام این رویکردها به جنازه، فساد آن است و هدف، نگهداری متوفی در فضایی فسادناپذیر و خرابنشدنی است. بقایای جنازه (مومیایی، اشیای باقیمانده، خاکستر، یا استخوانها) بدون استثنا در تمام تمدنها حفظ میشود.
فساد سریع یا کنترل شده
شرایطی که جنازه در آن قرار می گیرد ممکن است در نهایت روند تجزیه آن را تسریع کند. نور خوشید یا حتی نور ماه و نیز آتش پردود نیز در این امر موثرند اما برخی اوقات نیز باور بر این است که جنازه به پرندگان شکاری، گوشتخواران دیگر و یا مورچه ها تقدیم شود. در سنت تبتی، جنازه مثله شده و جلوی سگها انداخته میشود تا استخوانها سریعتر از گوشت جدا شوند. اما جالبترین نمونه در این رابطه برج خاموشان است که در قرن هفدهم در ایران توسط زردشتیان انجام میشد. طبق متون مقدس زند، جنازه ذاتا ناپاک است. و به هیچ وجه نباید چیزهایی که به آفرینش خیر تعلق دارند را آلوده کند. از این رو، رسم است که جنازه در مکانی دور قرار داده شود که محل رفتوآمد حیوانات گوشتخوار است. لاشخورها و کرکسها پاککنندههایی هستند که شخص متوفی را از گوشت فاسد نجات میدهند؛ گوشتی که عامل نفوذ اهریمن است. از اینجا عمل بنای برج هایی از سنگ به منظور جدا (ایزوله)کردن جنازهها و دوری از آلودگیشان طی روند پالودهسازی آغاز میشود. درون برج خاموشان حفرهای است که دخمه نام دارد، در این دخمه سنگ صافی است که وسط آن چالهای وجود دارد سوراخ هایی روبه بیرون از سه حلقه متحدالمرکز وجود داشته که جنازه از آنجا به داخل فرستاده میشد، مردها در قسمت بیرونی، زنها در قسمت میانی و کودکان در قسمت مرکزی چاله قرار داده می شدند. در این مرحله استخوانهای خشک شده به داخل چاله ریخته میشد و در اثر نورخوشید و آهکی که میپاشیدند استخوانها پودر میشد. این چاله به 4 کانال راه پیدا می کرد برای تخلیه آب باران که جمع و تصفیه میشد در چهار چاله زیرین که در آن کربن و شِن آن را زلال می کرد. بقایای اجساد به مرور زمان جمع می شد تا در یک محفظه نگهداری و از تمام ناپاکیها پاک شود. این استخوانهای پاک شده گواهی میداد که روح آماده مراسم های نهایی است.
همگان میدانند گورستان محلی است که در آن بقایای اجساد نگهداری و دفن میشود. ظرفیت زنانه و مادرانه زمین در واقع پاسخی است به خیالپردازی های کلی: «برهنه از دل مادر بیرون آمدم و برهنه به دل خاک باز خواهم گشت». در اندیشه کیهانشناختیِ آفریقایی، تدفین در زمینِ مادر، منبع حاصلخیزی و محل استقرار نیاکان، معنایی کمابیش فلسفی و متافیزیکی به خود می گیرد. همین نمادپردازی، برای دیگر اشکالِ تدفین نیز به کار می رود. زمین در واقع بهترین محل برای تغییر و استحاله است. زمین نه تنها جایی است که دانه ها در آن در زمان کشت جای میگیرند، بلکه در تمامی مناسک گذر می تواند یک واسطه و وسیله باشد. جنازه در زمان خاکسپاری به او سپرده می شود. مراسم خاکسپاری به یک معنا می تواند زمین را استحاله کند. از این رو یهودیان تا زمانی که به مثابه یک قوم، ساکن و مستقر نشدند، مردههای خود را در زمین دفن نمی کردند. تدفین هماره با مالکیتِ زمین در ارتباط بوده است، یعنی بدون شک تدفین در سرزمین موعود، راهی برای نجات (و رستگاری) است.
توصیف طیف نامحدودی از انواع گورستانها و قبرها مجال بیشتری می طلبد. از گورستانهای دستهجمعی یا دخمههای تکنفره در ماداگاسکار گرفته تا گودالهای ساده دوره مدرن. در بسیاری از نظامهای خاکسپاری تمایزات بین طبقات اجتماعی هنوز هم کاملا محسوس است. موقعیت جنازه در گور نیز در جاهای مختلف، تفاوت دارد. به عنوان مثال به صورت خوابیده به پشت و به پهلو، قرار گرفتن به صورت جنین، حتی خواباندن به روی شکم که نمونه آن امروزه در مورد زنان زناکار انجام میگیرد، یا ایستاده در مورد برخی نظامیان یا قهرمانان غرب آمریکا. جهت قرار گرفتن جسد نیز اهمیت دارد. برای گروههای مهاجر رسم بر این است که آنها را به سمت زادگاه خود قرار دهند . برای مردمانی که در گذشته تولد را به طلوع خورشید منتسب میکردند و مرگ را به غروب خورشید، سر متوفی باید برای تولد دوباره به سمت شرق باشد. از سوی دیگر، مسیحیان قرون وسطا که میخواستند به خاک سپرده شوند، رویشان به جهتی بود که از آنجا نجات میآمد، سر را به سمت غرب قرار میدادند آنچنان که متوفی رو به اورشلیم داشته باشد. مسلمانان رو به پهلو و به سمت مکه دفن میشوند.
در هند و نپال از آنجا که خاکستر مرده را در رودخانه میریزند، گورستان وجود ندارد و در آفریقای جنوب صحرا نیز گورستان چندان اهمیت ندارد. اما در جایی که گورستان وجود دارد، این محل همچنان سمبلی آمیخته با احساس است که بعضا سبب ترس، اندوه، آرامش و تامل میشود. در این رابطه، حکمت اسلام شایسته تحسین است که بر اساس آن، ساختار و کارکرد گور تاثیر تدریجی بین زندهها و مردهها را حفظ میکند. مقبره غالبا به صورت یک روضه (باغ) طراحی میشود. زمین آن غالبا وقف میشود اما در آن به روی همه باز است. مردهها در زمین در کفنی ساده آرمیدهاند و به تدریج به خاک بدل میشوند. مرده هم رو به طبیعت و هم رو به جامعه دارد. باور غالب این است که پیوند با اجساد مردگان تا پیش از روز قیامت وجود دارد و زیارت اهل قبور عملی پسندیده برای زندهها محسوب می شود و علاوه بر این، این کار به سود آنها نیز هست. افزون بر این، گورستان از قدیم محلی برای پیادهروی نیز بوده است. زنان اغلب روزهای جمعه به آنجا میروند.
جلوگیری از فساد
صرفنظر از پدیده همچنان نادر انجماد _که در آن متوفی در مایه نیتروژن نگه داشته میشود تا زمانی که مردم بفهمند که چگونه او را به زندگی بازگردانند_ سه شکل رایج جلوگیری از فساد وجود دارد. آدمخواری، فساد و تبدیل شدن به کانی: رابرت هرتز(1970) بر تاثیر خاص آدمخواری تاکید کرد که سبب از بین رفتن وحشت تجزیه تدریجی و آرام جسد میشود و استخوانها را تقریبا بلافاصله به حالت نهاییشان درمیآورد. تردید نمیتوان داشت که هدف از آدمخواری جلوگیری از فساد جسد بوده است. از یک سو، خوردن گوشت جسد بلافاصله پس از مرگ آغاز میشده و چون گوشت معمولا پخته میشده، هنگام خوردن، جسد بوی تعفن نمیداده است. از سوی دیگر، تحقیقاتی که در مورد مردمان دارای سنت آدمخواری انجام گرفته بخوبی نشان از پایان این کار دارد. توربالهای استرالیا میگویند با این روش، میدانیم که در کجا مرده وجود دارد و گوشتش فاسد نشده است. این دیدگاه در میان قبایل مرینا نیز رایج است. در سندی که در قرن گذشته به دست آمده چنین میخوانیم: «یکی از خویشان ما درگذشته است. حال با جسد او چه کنیم؟ چون او مردی بود که ما بسیار او را دوست داشتیم. برخی پاسخ دادند حالا که او مرده است، خاکش نکنیم بلکه او را بخوریم، چون مشاهده او در حالی که در زمین فاسد میشود، دردناک است».
آدمخواری روند تبدیل شدن به کانی را تقویت میکند اما نیتها در خصوص جنازه در این رابطه به حسب اینکه اعضای خود خانواده آدمخواری کنند یا آدمخوارها افراد دیگر باشند، تفاوت دارد. آدمخواری توسط اعضای خانواده، ما را به طرح سنتی خاکسپاری دوگانه بازمیگرداند. در زمان اول، شخص مرده در خاک دفن میشود یا در شکم که در آنجا هضم انسانی گذار آن به تبدیل شدن به کانی را تسریع میکند. در زمان دوم، استخوانهای باقیمانده جمعآوری شده و تدفین نهایی صورت میگیرد. به یک معنا، بلعیدن را میتوان نوعی مومیایی تفسیر کرد که در واقع نوعی ثبت شفاهی است. اما در مورد آدمخواری توسط افراد دیگر، دستکم در مورد برخورد با بقایای جسد وضعیت متفاوت است. مراسم یا جشن آدمخواری ظاهرا حاکی از نوعی اتحاد (یا آمیزش) است و نظر به اشاره آن به اسطورههای آغاز خلقت، میتواند شکل مراسم عشای ربانی را به خود بگیرد که در آن نان و شراب، در واقع گوشت و خون است. در عین حال، نیروی حیاتی ای که لاشه دشمن را به حرکت درمیآورد، شبیهسازی میشود، استخوانها و قسمتهای غیر قابل خوردن آن رها میشود یا دستمایه خنده و استهزا میشود. سرخپوستان اقیانوس آرام در جنگلهای آمازون پرو آلت تناسلی دشمن را به یک گردنبند میچسبانند و به گرد همسر شخص فاتح می اندازند. دستان مومیاییشده به عنوان قاشق استفاده میشود، استخوانها به عنوان فلوت و جمجه رنگ و نقاشی شده را به عنوان زنگ در زمان انجام مناسک به کار میبرند.
جنازه سوزانده شده
طبق بسیاری از اسطورهها آتش پاککننده، از همه چیز نجاتبخشتر است. در بالی، مادامی که آتش جنازه را به خاکستر تبدیل نکرده، شخص متوفی ناپاک است. او همچنان منتظر است، روحش هنوز از بدن جدا نشده است. طبق بسیاری از باورها آتش نشانه تولید و تولد دوباره است. از طریق آتش میتوان به سطح عالیتر وجود دست یافت. طبق اسطورههای یونان، هراکلس خود را تا تل هیزم کوه اوئِتا بالا کشید. در حال، زئوس به خدایان دیگر اعلان کرد که هراکلس می خواهد با آنها برابری کند. آتش او را از بخش انسانیاش خلاص و او را جاودان کرد و به او الوهیت بخشید. نظیر همین موضوع را میتوان در اوپانیشادها یافت. از اینرو این، ناپاکی جنازه نیست که در شعار سوزاندن لحاظ میشود بلکه ناپاکی بدن و حال انسان است. خاکستر دلیل آن ناپاکی است. اگر بدن بینقص و کامل باشد بدون خاکستر می سوزد.
سرنوشت بقایای جسد مختلف است. در ژاپن استخوانها از قدیم در دو جعبه قرار میگرفتند که یکی از آنها در محل سوزاندن جسد دفن میشد و دیگری در روستای محل تولد متوفی به خاک سپرده میشد. در تایلند بخشی از بقایا در یک خاکستردان در خانه نگهداری میشود و بقیه در پای تل هیزم دفن میشود یا به رودخانه انداخته می شود. در هند، رسم بر این بوده که خاکستر مرده باید در قبر گذاشته شود. بعدها قانونی وضع شد که تا به امروز هم پابرجاست. از آنجایی که آتش پسر آبهاست، مراسم خاکسپاری ابتدا باید برای اولی و سپس برای دومی برگزار شود. همچنین، خاکستر و استخوانهای سوخته نشده به آب و شیر گاو و شیر نارگیل آغشته و به رودخانه گنگ انداخته میشوند. همین شیوه در نپال و تایلند نیز انجام میشود. در آنجا رودخانههای مقدس، متوفی را به اقامتگاه آسمانی و ابدیاش هدایت میکنند. در بالی بقایای مرده پس از آنکه توسط نزدیکان او مرتب و با آب مقدس شسته و در پارچههای کتانی پیچیده و در نارگیلهای خشک شده قرار گرفت و با گل تزیین شد، به دریا انداخته می شود. سرانجام، مورد خاص قبیله یانوآما از قبایل سرخپوست ونزوئلاست که استخوانها را پس از سوزاندن خرد میکنند تا همراه با نوشیدنی بر سر سفرهای دستهجمعی میل کنند.
سوزاندن میتواند شبیه تمامی شیوههای دیگر خاکسپاری باشد و مردمانی که مرده خود را میسوزانند از بسیاری جهات شبیه طرح کلاسیک تدفین دوگانه اما با ابزارهای متفاوت و در زمانی کوتاه عمل میکنند. آیین خاکسپاری اول _که مطابق است با عمل شعاری جدا کردن متوفی _ جنازه را آرام و آن را تطهیر می کند؛ تطهیری که تنها از طریق روند فساد امکان پذیر است. خاکسپاری دوم که با بقایای پاک شده ارتباط دارد، با آیینهای بازگشت متوفی به جایگاهش به آن سو تر از خانه منطبق است و این در حالی است که سوگواری برای بازماندگان آغاز می شود.
حفظ و نگهداری از بدنها
همگان از مومیایی کردن مصریها آگاهی دارند. اما روشهای سخت و طولانیای که در مناسک اوزیری وجود دارد، شخص متوفی را همانند اوزیریس به خدا بدل میکند. قبل، بعد و حتی در میانه روند دخل و تصرف فنی، یک مراسم به غایت پیچیده برگزار میشود که بدون شک مدت طولانی این عمل شعاری و کثرت شرکتکنندگان آن را توجیه میکند. دعاها، نیایشها و اوراد خاص نیز در زمان انجام هر یک از اعمال مومیایی توسط مومیاگران خوانده میشود. حیات پس از مرگ ممکن نیست مگر آنکه این مسایل به طور مفصل رعایت شود. روحانی مسئول مومیایی در پایان عمل مومیایی گریهکنان چنین می گوید: «تو نخواهی مرد، تو جوان خواهی ماند». سپس مراسم آخر برگزار میشود: باز کردن دهان. در چادر تطهیر یا ورودی قبر، حرکات سر و دست روحانی با تقدیم نذورات و قربانیها به همراه قواعد دینی_جادویی انجام میشود. در پایان نیز روحانی صورت شخص متوفی را لمس می کند تا انرژی حیاتی را مجددا به او وارد کند.
افزون بر این، مومیاییهایی که در آمریکایجنوبی کشف شده و اسناد و مدارک مورخان اسپانیایی تایید میکند که به عنوان مثال، اینکاها مردههای خود را مومیایی میکردهاند اما با این حال موفقیت فنی آنها در مومیایی به اندازه مومیاییهای مصری نبوده، خاصه اگر بدانیم که امپراطوری اینکاها تقریبا به زمان ما نزدیکتر بوده است (اواخر قرون وسطا). بدن با عناصر و اجزای مختلف دیگر مانند عسل، صمغ کاج و علف دفن میشده و با نوعی رنگ گیاهی به نام روکو نقاشی میشده است. امعا و احشا نیز در ابتدا، خارج و در جایی نگهداری میشده است. اقلیم خشک و روشهای تدفین (یک حفره در دیوار سنگی یا یک کوزه تدفین) برای نگهداری مناسب بودند.
حاکمان همانند فراعنه اشیایی بودند که باید به طور خاص از آنها مراقبت میشد. یک داستان مصور مربوط به قرن 16 که نویسندهاش، هومان پوما (که اینکاییتبار است)، یک مراسم خاکسپاری سلطنتی را گزارش میکند. اینکای مومیاییشده به همراه علایم و نشانههایش به مدت یک ماه در یک حالت قرار داده میشود. زنان و فرزندانش که مومیایی شدهاند در کنارش قرار داده میشوند تا در جهان دیگر به او خدمت کنند. اگرچه این روشها ابتدایی و بدوی بودند اما میتوان گفت که مناسک دقیقی برای افزایش کارآمدی و تاثیر آنها انجام میشد. هدایا و نذورات آیین تدفین در کنار جنازه قرار داده میشد تا خشم شیاطین پلیدی را فروبنشاند که قصد تلاشی جنازه را دارند. در واقع، از آنجا که اصل حیاتی آیا در تمام اجزای جنازه باقی میماند، فساد مربوط به تخریب فرد بود. از سوی دیگر اگر بدن حفظ می شد، روح مرده در یکی از اخلاف او تناسخوار تجسد مییافت. این اعتقاد به تولد دوم ظاهرا وضعیت قرار گرفتن جنازهها به صورت جنین در قبر را توجیه می کند. سخن رابرت هرتز پذیرفتنی است که مومیایی را یک نمونه کار خاص برگرفته از نوعی بازداشت موقتی در نظر بگیریم. اگر وقفه بین مرگ تا خاکسپاری نهایی با مدت زمان لازم برای تبدیل شدن به کانی یا تجزیه مطابق باشد، در این صورت بین آیین مصریان و برخی اقوام باستانی نوعی تقارن وجود خواهد داشت. تنها، زمانی که مومیایی تمام و بدن جاودان شد، در درون قبر گذاشته می شود و روح به سوی کشور آیلو پر می کشد و سوگواری بازماندگان پایان خواهد یافت.