در مقاله گذشته، گفته شد که آیات کتاب وحی در باب شناخت نیرو و استعداد جوانى به دو بخش گزارش و ارزشگذارى، قابل تقسیم است. در بخش نخست (گزارش) شاخصه های جوان الگو را همراه با ذکر نمونه هایی چند از منظر قرآن مرور کردیم، اینک در بخش ارزشگذاری به ذکر مطالب دیگری خواهیم پرداخت.
ارزیابى و ارزشگذارى
قرآن در کنار گزارشها از احساس و رفتار جوان، قضاوت صریحترى نیز دارد که در آن از دوره جوانى به دوره «شدّت» و «قوت» تعبیر مىکند. دورهاى که از دو طرف در محاصره ضعف و ناتوانى مىباشد و در آن، تمایل به آرمانها و آرزوهاى ارزشمند و ارج گذارى به حقوق والدین تجلى مىیابد:
«اللَّهُ الَّذِى خَلَقَکُم مِن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَشَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ» (روم /54)
«خدا همان کسى است که شما را آفرید، در حالى که ضعیف بودید، سپس بعد از ناتوانى قوت بخشید. پس از آن ضعف و پیرى قرار داد، او هر چه بخواهد، مىآفریند و دانا و تواناست».
«همانا دل جوان، مانند زمین آمادهاى است که هر آنچه در آن کاشته شود، مىپذیرد، بر این مبنا، پیش از آنکه دلت سخت گردد و خردت به بند کشیده شود، به تربیتت برخاستم.»
«ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً» (حج /5)
«بعد شما را به صورت کودک بیرون آوردیم؛ سپس هدف این است که شدّت و نیرومندى خود را به دست آورید، در این میان بعضى از شما مىمیرند و بعضى به پایینترین مرحله عمر کشانده مىشود تا بعد از داشتن آگاهى چیزى را نداند!»
«ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَمِنکُم مَن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمّىً» (غافر /67)
«سپس شما را به صورت طفل بیرون مىآورد، بعد به شدّت و نیرومندى مىرسید و بعد از آن پیر مىشوید - گروهى از شما پیش از این مرحله مىمیرند - و در نهایت به سر آمد عمر خود مىرسید».
«وَمَن نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِى الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ» (یس /68)
«و کسى را که عمر طولانى دهیم آفرینشش را واژگون مىکنیم».
«وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِى أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِى فِى ذُرِّیَّتِى إِنِّى تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّى مِنَ الْمُسْلِمِینَ»(احقاف /15)
«ما به انسان سفارش نمودیم که به پدر و مادرش نیکى کند، مادرش او را با ناراحتى حمل مىکند و با ناراحتى بر زمین مىگذارد و دوران حمل و از شیر گرفتنش سى ماه است، تا زمانى که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى قدم گذارد، مىگوید: پروردگارا! مرا توفیق ده تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم دادهاى، قدر دان باشم و کار شایسته انجام دهم که آن را مىپسندى و مایه خوشنودى تو است و فرزندانم را صالح گردان من به سوى تو بازگشتم و من از مسلمانانم».
آغاز و پایان جوانى
در این که رسیدن به شدت و قوّت بیانگر مرحلهاى از عمر انسان است که بین دوره کودکى و پیرى قرار دارد، تردیدى نیست، اما در رابطه با زمان آغاز، پایان و امتداد این مقطع سنى، اختلاف نظر جدى میان پژوهشگران حوزه لغت، تفسیر، فقه و روانشناسى، وجود دارد، به عنوان نمونه:
جوانى از زمان بلوغ شروع مىشود و تا سى سالگى ادامه دارد.1
از سى سالگى آغاز و تا چهل سالگى ادامه دارد.2
از هفده سالگى آغاز و تا چهل سالگى تداوم مىیابد. از هجده سالگى آغاز و تا سى سالگى استمرار دارد.3
انسان در بیست پنج سالگى به نیرومندى مىرسد.4
حد و مرزى براى رسیدن به نیرومندى «بلغ اشده» وجود ندارد، معیار بلوغ، کمال عقل و داشتن رشد است و با کنار هم قرار گرفتن عقل، توانائى و کمال آفرینش، نیرومندى به وجود مىآید.5
«استفاده از واژه «قوة» و «ضعف» به صورت نکره به قصد ابهام افکنى و نا معین جلوه دادن کمیت این مقطع، صورت گرفته است؛ زیرا افراد در زمانهاى مختلف به قوت و نیرومندى مىرسد».6
یک نگاه به این دیدگاهها این پرسش را در پى دارد که آیا دوره جوانى و نیرومندى، زمان معینى ندارد و چنانکه گفته شده است: به دلیل اختلاف آب و هوا، شرایط فکرى و فضاى فرهنگى، در جوامع مختلف، جوانى یک مفهوم نسبى است و نه مطلق، مدت دوره کودکى، جوانى و پیرى، در عمر افراد گوناگون فرق مىکند7یا این که زمانى مشخص دارد، دیدگاه قرآن در این باره چیست؟
به کارگیرى واژه «ثم» در آیات (روم /54 و حج /5 و مؤمن /67) به عنوان حرف ربط که افاده ترتیب و تأخیر دارد، بى تردید گویاى این حقیقت است که ضعف و ناتوانى با یک فاصله زمانى، آغاز و تدریجاً جایگزین قوت و شدّت مىشود.
قرآن وقتى به یتیم اجازه تصرف در مالش را مىدهد که به شدّت و نیرومندى رسیده باشد و نیرومندى را به بلوغ و رسیدن به رشد تفسیر مىکند:
«وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشِدَّهُ» (انعام /152) و (اسراء /34)
«و به مال یتیم جز به بهترین صورت نزدیک نشوید تا به حد اشد خود برسد.»
«وَابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» (نساء /6)
«یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید، اگر در آنها رشد یافتید، اموالشان را به آنها بدهید.»
دستور به آزمایش، هنگام رسیدن به بلوغ، براى فهم رسیدن به مرحله رشد دو نکته را در خود نهفته دارد: یکى امکان پیدایش همزمان بلوغ و رشد و دیگر امکان پیدایش رشد، با فاصلهاى، بعد از زمان بلوغ.
در روایتى، امام صادق علیه السلام در پاسخ پرسش از این که تصرفات یتیم کى موثر است؟ فرمود: «حتّى یبلّغ اشده، قال و ما اشده؟ قال الاحتلام»8«زمانى که به شدّت و نیرومندى برسد، گفت: شدّت او چیست؟ فرمود: جنب شدن».
این که بلوغ معیار تکلیف شناخته شده، با این که خرد و خردورزى از شرایط تکلیف مىباشد، مىتواند دلیل بر این باشد که بلوغ، نوعاً با رشد و خرد ورزى همراه است یا مىتواند همراه باشد.
خرد جوان، از آزادگى ویژهاى برخوردار است و هنوز آلایش عادتها، دلبستگىهاى مادى و زمینى، باورهاى سنتى نبایسته و ...، دامنگیر آن نشده است. اگر کمبودى دارد کمبود تجربه و آگاهى است که مىتواند توسط بزرگترها جبران گردد، به همین دلیل علىعلیه السلام خطاب به یکى از کارگزارانش مىفرماید:
«اذا احتجت الى المشورة فى أمر قد طرأ علیک فاستبده ببدایة الشبان فانّهم احدّ اذهاناً و اسرع حدساً ثم رده بعد ذلک الى رأى الکهول الشیوخ، لیستعقبوه و یحسنوا الاختبار له فان تجربتهم اکثر»9
«هرگاه کارى برایت پیش آمد و نیاز به مشورت پیدا کردى، در آغاز آن را با جوانان، در میان گذار. زیرا آنها تیز فهمتر و با فراست ترند سپس آن را در معرض نظر سالخوردگان و پیران قرار ده، تا در معرض ارزیابى قرار دهند، چه آنکه تجربه ایشان بیشتر است».
قرآن در کنار گزارشها از احساس و رفتار جوان، قضاوت صریحترى نیز دارد که در آن از دوره جوانى به دوره «شدّت» و «قوت» تعبیر مىکند. دورهاى که از دو طرف در محاصره ضعف و ناتوانى مىباشد و در آن، تمایل به آرمانها و آرزوهاى ارزشمند و ارج گذارى به حقوق والدین تجلى مىیابد
از تقارن و انضمام چهل سالگى به زمان بلوغ قدرت در آیه 15 سوره احقاف به عنوان مقطع آرمانخواهى انسان، مىتوان الهام گرفت که چهل سالگى نهایت مرز قدرتمندى او مىباشد، چونانکه در روایتى از امام صادقعلیه السلام آمده است:
«اذ بلغ العبد ثلاثاً و ثلاثین سنةً فقد بلغ اشدّه و اذا بلغ اربعین سنة فقد بلغ منتهاه فاذا ظعن فى احدى و اربعین فهو فى نقصان»10
«هرگاه، بنده به سىوسه سالگى رسید، به شدّت و نیرومندى خود دست یافته است و هرگاه به چهل سالگى قدم گذاشت، نهایت دوره قدرتش را تجربه مىکند، زمانى که به منزل چهل و یک سالگى بار انداخت، او به نقصان مىگذارد.»
بنابراین، سخن ابن منظور، قابل پذیرش مىنماید، آنجا که مىگوید:
«فبلوغ الاشدّ محصور الاول محصور النهایة غیر محصور ما بین ذلک»11
«بلوغ نیرومندى، از آغاز و انجام محدود است امّا وسط، آن حد ندارد.»
بنابراین نیرومندى مورد نظر قرآن، پیش از بلوغ و پس از چهل سالگى، میسّر نیست. ولى ممکن است دیرتر از بلوغ جنسى حاصل آید و زودتر از چهل سالگى رو به افول گذارد، واقعیتى که مىتواند اختلاف روایات13 را در باب زمان پیدایش قدرت جوانى، توجیه کند و راز تعبیر «الحدث» در مورد امام حسنعلیه السلام سى و سه ساله در کلام امام علىعلیه السلام را نیز آشکار کند، آنجا که فرمود:
«و انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما ألقى فیها من شىء قبلته فبادرتک بالادب قبل أن یقسو قلبک و یشغل لبّک»12
«همانا دل جوان، مانند زمین آمادهاى است که هر آنچه در آن کاشته شود، مىپذیرد، بر این مبنا، پیش از آنکه دلت سخت گردد و خردت به بند کشیده شود، به تربیتت برخاستم.»